مسعود : بازم میگه تحمل کن ، نمیتونم حامد تحمل کنم ، نمی تونم ... دیگه داره از این شرایط چندشم میشه ، نمی تونم هی برم ادا در بیارم بگم خانوم منو ببخشید ، معذرت می خوام ، جبران می کنم ، بهم وقت بدین فقط ... هر بلایی خواست سرم آورده ، هر بلایی خواست سرم آورد ؛ باعث شد معصومه رو از خودم رنجوندم ، آبرومو پیش مامان و بابام برد ، ریز ریز اومده تو خونم و خودشو جا کرده فقط مونده بود سر سفره بشینه پیش حاج رضا ... دیگه نمی تونم تحمل کنم ، دیگه نمی تونم تحمل کنم ای خاک توسرت کنن ، خاک تو سرت کنن مسعود ... باورت نمیشه امروز برگشته بهم میگه ، من من اصلا فکر نمی کردم بتونم تورو ببخشم ، کی گفته خانم کی گفته اونی که باید ببخشه تویی ... د تو هم یه چیزی بگو دیگه ...

حامد : چی بگم من که هر چی می گم تو قبول نمی کنی ، فیوض پروندی دیگه.
مسعود : حرف درست بزن فیوض نمی پرونم.
حامد : حرفم حسابه مسعود باید بتونی مثل فریده نمایش مظلومیت و پاکی بازی کنی وگرنه حریف فریده نمی شی باید بتونی تحمل کنی و بذاری زری هم کاره خودشو بکنه.
مسعود : نمایش چیه حامد لابد من باید 1 ماه ،2ماه ،6ماه چه می دونم بشینم که این زری بیاد دوباره فریده رو معتاد کنه ، منم جلو کسی که بدترین کارا رو باهام کرده بگم ببخشید خانم ، معذرت می خوام ، حق با شماست ، هرچی شما می گین درسته ، هیچ خطایی نکردی ، همه ی تقصیرا گردن منه ... آره؟
( بعد از تماس زری با حامد )
مسعود : چی میگه؟
حامد : خدا حرف دلتو شنید ... فریده خانم از غیبت شما استفاده کرده داره میره سراغ زری خانم ازش مواد بگیره ، یه زنگ بزن خونه ببین چه بهانه ای برای حاج خانوم و حاج آقا آورده که تونسته از خونه بره بیرون.
مسعود : تنهاست یعنی نیستن کسی خونه نیست.
حامد : همینه که میگن زتنهایی بلا خیزد ، تو دیگه چه آدمی هستی مسعود دختر بیچاره رو تنها گذاشتی که شیطون بره زیر جلدش بره سراغ مواد ... خیلی شوهر بدی هستی ... ظالم.
( بعد از لو رفتن زری )
مسعود: پس به حرفای این زریه شک داری؟
حامد : نه رفیق ، حتم دارم که درست گفته ولی رفتن تو هم فایده ای نداره.
مسعود : یعنی چی چرا فایده ای نداره؟
حامد : اولا که بری درو روت باز نمی کنه وقتی نعشه باشه خودشو بهت نشون نمیده ... تازه فرض اینکه دیدیش فردا که به حاج آقا بگی ایشون دوباره معتاد شده ، فریده خانم به کل منکر میشه.
مسعود : پس چی کار کنم؟
حامد : اینقدر عجول نباش میذاریم امروز فریده با خیال راحت خودشو بسازه از فردا دوباره باید را به را بیفته دنبال مواد دیگه هم که تو خونه ی شماست همونجا باید یه گوشه کناری گیر بیاره و اون زهر ماریرو بکشه توهم باید خوب زیر نظرش بگیری بعد با حاجی هماهنگ می کنی یه دفه که سر بزنگاه رفته خودشو بسازه دوتایی مچشو می گیرین ... شیر فهم شد؟
مسعود : از کجا معلوم این زریه راست گفته باشه یعنی به قول خودت اگه من نرم تاییدیه بدم و ببینم درسته یا نه با چه اطمینانی می خوای بری بهش پول بدی تو پارک؟
حامد : کی گفته من می خوام برم پارک ، ساده ایا ... اصلا کی گفته من بازم می خوام بهش پول بدم ، همون 5 میلیونی هم که پیش پرداخت بهش دادم براش زیاد بود.
مسعود : 5 میلیون پیش پرداخت دادی؟
حامد : بله ... تازه قرار بود آخر کاری که امروز باشه 5 میلیون دیگه هم بگیره که عمرا دیگه بگیره.
مسعود : عجب پول مفتی درمیارن اینا.
حامد : تو که حاضر شده بودی برای خلاص شدن از دست فریده 200 میلیون بدی.
( تلفن مسعود زنگ می زند. )
مسعود : فریده است.
حامد : می خواد یه بهانه برات جور کنه واسه بیرون رفتن از خونه ... خودت رو بزن به حماقت.
مسعود : الو.
فریده : سلام.
مسعود : سلاملکم چطوری ؟
فریده : خوبم کجایی؟
مسعود : خونه یکی از بچه ها چطور؟
فریده : هیچی یه اتفاقی افتاده یعنی من یه کار خوبی کردم که خیلی خوشحالم خواستم به توهم بگم گفتم شاید خوشحال بشی.
مسعود : باریکلا ، بگو ببینم چی کار کردی؟
فریده : زری رو به پلیس لو دادم یادته همون که بهم مواد می فروخت ... شنیدی چی گفتم ، الو مسعود ...
مسعود : الو...
فریده : فکر کردم قطع شد ، فهمیدی؟
مسعود : آره آره فهمیدم، آفرین خیلی خوب کاری کردی.
فریده : آره خیلی کار خوبی کردم آدم کثیفی بود ، این چند روزه همش داشت سعی می کرد دوباره منو معتاد کنه یه دنیایی رو از شرش راحت کردم.
مسعود : آره راحت شد ... آفرین.
فریده : برای افطار منتظرتم !
مسعود : باشه باشه حتما ... خدافظ.
حامد : ناراحت نباش درستش می کنیم.
مسعود : چطوری حامد چه طوری؟
حامد : اصلا خوب که حسابشو می کنم می بینم نقشه خوبی نبود تو رو به همه ی اون چیزایی که می خواستی نمی رسوند ، به فرض اینکه فریده دوباره معتاد می شد باز ممکن بود بابات اجازه نده بچه رو سقط کنی ، خودت گفتی مگه نه ... من یه فکری دارم مسعود.
مسعود : میشه جون مادرت تو یکی فکر نکنی من به اندازه کافی به فکرای تو عمل کردم.
حامد : چیه حالا چه خبرته به خاطر یه نقشه ای که نگرفت 5 میلیون از کفمون رفت اونم من خودم از جیبم می دم ، غیر از این مگه ضرر دیگه ای کردی که به خاطرش ناراحتی ... مثلا اگه به حرف من گوش نمیکردی خودت می خواستی چی کار کنی؟
مسعود : هیچی می رفتم صفت وایمیستادم میگفتم این زن آبزیره کاست من ازش متنفرم ، می گفتم اینقدر موذی بازی درآورده که حالم ازش بهم می خوره نمی خوام باهاش زندگیمو ادامه بدم ، به توصیه تو بود رفتم پیش حاجی گفتم آقا اگه این اعتیادشو ترک کنه باشه من نگهش می دارم اونم رفت قضیه رو به مامان گفت با سلام و صلوات ورش داشتن آوردنش خونه ... والا نه بابا آدمی بود که بخواد اونو بیاره تو خونه نه من میذاشتم عمرا پاش برسه اونجا.
حامد : خوب اگه این حرفا فایده ای داره برو بگو برو بگو اگه بمیری هم حاضر نیستی باهاش زندگی کنی.
مسعود : الان دیگه چه طوری بگم به فرموده جنابعالی رفتم جلو مامان و بابا گفتم با زنم آشتی کردم ، گفتم همه ی مشکلا حل شد ، گفتم اینقدر خوشحالم که با هم دیگه خوب شدیم ، دیشب سر سفره کلی فیلم بازی کردم مثه دومادای دلداده گفتم اجازه بده فریده خانم با هم دیگه تو یه بشقاب غذا بخوریم کلی منت خانم رو کشیدم ، حالا برم بگم چی ، بگم خوابنما شدم ، یدفه از این رو به اون رو شدم اونم یه روزه ... به همه چی گند زدی حامد اوضاع رو از اونی که بود خیلی خراب تر کردی.
حامد : حالا با داد و هوار کردن سر من می خوای چیو ثابت کنی ، یه دقه آروم باش گوش بده ببین من چی می گم ... اتفاقا همه ی این کارایی که کردی درست بوده این که الان مامان و بابات فکر کنن که تو فریده رو دوست داری و باهاش آشتی کردی خیلی هم خوبه همه ی اینا میشه مقدمه ی نقشه ی تازه ای که من دارم.
مسعود : حامد میشه تو نقشه نکشی؟ من دیگه با طناب تو تو چاه نمی رم.
حامد : فکرشو بکن مسعود یه روز صبح فریده خانم از در خونه میا بیرون وقتی داره از خیابون رد میشه یه ماشین میزنه بهش.
مسعود : حامد تو عالی واقعا بی نظیری یعنی همین مونده بود بزنیم فریده رو بکشیم اونم فریده ای که شده سوگلی خونواده سرمد.
حامد : نه تصادف می تونه شدید نباشه اونقدر که فقط بچه بمیره و امید فریده خانم نا امید بشه.
مسعود : این نقشه ات دیگه واقعا احمقانه است ، احمقانه تر از قبلیه.
حامد : نه مسعود جان احمقانه نیست من یه نفر رو میشناسم که این کارست پول خوب می گیره عوضش کارشو بلده درست میزنه همون جایی که باید بزنه.
مسعود : من هرچه قدر هم از فریده متنفر شده باشم ، زندگیمو دوست دارم نمی خوام گناه کشته شدن یه آدم بیفته گردنم.
حامد : بابا جان دارم می گم طرف اینکارست وقتی بگیم می خوایم طرف نمیره یه جوری می زنه که نمیره تخصصش اینه.
مسعود : حامد تمومش کن ، خواهش می کنم تمومش کن ... خیلی وحشتناکه.
حامد : وحشتناک اینه که فریده خانم این بچه رو به دنیا بیاره ، یه عمر بیخ ریشت بسته باشه. وحشتناک اینه که به قول خودت ریز ریز نقشه اش رو تا آخر پیش ببره تا آخر عمر شریک زندگیت باقی بمونه ، فکر می کنی اگر اون بچه رو به دنیا بیاره دیگه می تونی طلاقش بدی ؛ فکر می کنی حاج آقا و حاج خانم اجازه بدن که اون بچه بدون مادرش بزرگ بشه آره راضی می شن نوه شون بی مادر بزرگ بشه ... به خدا نه مسعود فریده خیلی موذی مسعود والا خیلی زور داره یه زن نیم وجبی به دوتا مرده گنده عین من و تو زور بشه ... تا آخر مارو بازی بده آخرشم این بازی رو برنده بشه ... والا خیلی زور داره ... اصلا اون اگر الان عزیز شده برای بابا مامانت به خاطراون بچه است ... اون بچه رو که ازش بگیری همه رشته هاش پنبه میشه مسعود ، یهو تو این بازی کیش و مات میشه ... اسمش شاهینه ، بهش می گن شاهین درایور من خودم باهاش حرف میزنم مسعود یه 30، 40 میلیون می گیره ولی کارو با تضمین برامون انجام میده به شرط نمردن فریده ، هیچ کسم به تو شک نمی کنه مسعود چون تو با زنت خوب بودی باهاش آشتی کرده بودی ، بچه که از بین رفت یه چند ماهی تحملش می کنی بعد دعوا مرافعه راه میندازی و طلاقش می دی دوزارم مهریه کف دستش نمی ذاری.
مسعود : حرفشم نزن حامد ... می ترسم.
حامد : ترس نداره مسعود تو اصلا وارد ماجرا نمیشی ، فریده رو از خونه میاری بیرون قبلش فقط یه ندا به من می دی کنار خیابون اصلی نگهش می داری به یه بهانه ای فریده رو از خیابون ردش می کنی بره اون ور بقیه اش با من و شاهین درایوره ... هر چی هم زودتر بهتر مسعود ، امروز بهتر از فرداست فردا هم بهتر از پس فردا ... دیر بجنبی فریده جاگیر شده تو خونوادت ، دیگه هم نمی تونی بیرونش کنی نذار نسلت با همچین زنی گره بخوره مسعود حیف به خدا.
دانلود همین قسمت
با تشکر از ملیکا عزیزم