می تونی "مــــــادر" صداش کنی...!
یه فرشته گذاشتی که هوامو داشته باشه،که نذاره دوریت رو حس کنم،که هر وقت دلتنگت شدم دستای نوازشگرش رو روی سرم بذاره تا گرمای وجودت رو حس کنم.
تا هر وقت کم آوردم با راهنماییهاش آهنگ صدای تو به گوشم برسه،تا هر وقت هواتو کردم بشینم جلوش و زل بزنم تو چشماش تا قشنگی چشمای تو رو به یادم بیاره.

یادمه وقتی هنوز به دنیا نیومده بودم،وقتی بهم گفتی که فقط پنج دقیقه وقت دارم،وقتی داشتی آخرین نصیحت ها رو بهم میکردی،وقتی داشتی بهم میگفتی که فراموشت نکنم و گول شیطون که بی شک دشمن منه رو نخورم...
وقتی بغض گلوی هر دومون رو میفشرد،بهت گفتم که خدا جونم می ترسم...
می ترسم از دنیا،می ترسم از ادم هاش،می ترسم از دوریت، می ترسم فراموشم کنی، می ترسم فراموشت کنم،می ترسم دلم برات تنگ بشه...
بهم گفتی که یه فرشته کنارت می ذارم،یه فرشته که نذاره دوریت رو حس کنم،یه فرشته که نذاره هیچ وقت تنها بمونم،یه فرشته که نذاره فراموشت کنم،یه فرشته که نذاره دل تنگت بشم...
وقتی داشتم برای آخرین بار بوست میکردم و ازت خداحافظی میکردم تا پا به دنیای عجیب و غریب آدم ها بذارم،به عنوان آخرین سوال ازت پرسیدم که خدا جونم،
اسم اون فرشته چیه؟
تو دستامو گرفتی و گفتی...
می تونی "مــــــادر" صداش کنی...!
برای خواندن شعری زیبا در وصف مقام مادر اینجا کلیک کنید
The best cosmetic for lips is truth